مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای سـفـرهدارِ مـهـربـان ای با مـحـبت امسال هم مهـمان شدم با برگِ دعوت در بـاز بـود و آمـدم ایـنـجـا نـشـسـتـم گـفـتـی دُعـیـتُـم ای کـریـمِ با لـطـافـت از کـودکی یک بـار اَخـمَـت را ندیـدم دادی مـرا بـر مـهـربـانیِ خود عـادت دنـیـا کـه یک لـحـظـه نـبُـردی آبرویم مـحـتـاج ستـاریت هـسـتم در قـیامت گفتی که اشکِ نیمهشب را دوست داری با گـریـههـایم هر سحـر کردم عـبادت دیگر رفاقتها همه رنگ نـفـاق است مـا با دوروئی یـادمـان رفـته صداقـت رفتارمان در ظاهر و باطن یکی نیست عـابـد میانِ جـمـع و آلـوده به خـلوت تهـمـت، مَـنـیّت، ناسزا، غـیبت، تکـبّر تـقـوا ندارد این زبـانها وقت صحبت بـا ایـن بـدیهـا بـاز هـم داریـم اُمّــیـد امـسـال رنگِ دیگـری دارد ضیـافـت پـائـین دعـوتنـامـهام امـضای آقاست دارد برای صاحباش هر بنده، زحمت بـالای سـفـره مـهـدی زهـرا نـشـسـتـه بر ریـزهخـوارانِ حرم کـرده کـرامت با اسم، تک تک، سائـلانش میشناسد سلـطـان نـظـر دارد به احـوال رعیّت مثل امیرالـمـؤمـنـین سـائـلنـواز است بر خـاکِ زیـر پـای خود دارد عـنایت ما با دعـای فـاطـمـه عـبد الـحـسـیـنیـم نـام و نـشـان داریـم هـنـگـامِ شـفـاعت ای کـاش امـسـال اربـعـیـن پـایِ پـیاده قـسـمـت شـود هـمـراهِ بـا آقـا زیـارت او روضهها را با دو چشم خویش دیده در نـاحـیـه گــودال را کــرده روایـت دیده چگونه گرگها با چنگ و دندان پــیـراهـنِ اربــاب را کـردنـد غــارت در بین سنگ و نـیـزه و شمشیر دیـده یک پیرمردی زد عصا با قصدِ قربت آقـای مـا را نـیـزهداران غُــسـل دادنـد بـا آب نـه، والله بــا خــونِ جــراحــت پـرده نـشـیـنِ کـبـریـا را دوره کـردنـد با شمر و خولی میرود زینب اسارت آن محـمـلی که پـردهدارش بود عباس در کـوچه و بازار شد بر او جـسارت |